پیشگفتار: والدین قابل احترام و عزیزم، اینجانب این پست را در شرایطی که دوست پسرم را به آنتن بالای برج میلاد گره زده بودند و لوله ی یک 1911 هم از پشت به گردنم فشار می آورد تایپ کرده ام و الا همیشه دختر مودب و سنگین شما باقی خواهم ماند.
همونطور که از عنوان پست هم مشخص است، برآن شدم که در رابطه با معضل قرن، عارضه ی ماتحت گشاد، مطلبی مهم را به رشته ی تحریر در آورم. حقیقتا شخص خود من هم تا همین چند صباح پیش معنی درست این اصطلاح را درک نمی کردم؛ البته که همه ی ما می دانیم به معنی تنبلی ست. منظور علت به کار بردن این دو کلمه ی نامعارف در کنار هم برای بیان چنین پیامی است. خلاصه پرسوجو های بسیار در میان همپلاکی ها بی فایده بود و به نظر می رسید تاریخچه ی این اصطلاح قرار است مانند بسیاری دیگر از مطالب تاریخی، رازی سر به مهر باقی بماند تا اینکه در یک روز دل انگیز پاییزی، زمانی که به قفس جوجه ام مراجعه کردم تا نازش کنم، متوجه ی جسمی رنگی بنگی و بیضی شکل در گوشه ی قفس شدم. بله، جوجه ام که خود هنوز جیک جیک می کرد، تخم گذاشته بود! همچنان شک حاصل از این حادثه ی غریب از بین نرفته بود که با توجه به مدفوع های گنده و آبکی جوجه ی مذکور، تصور کردم که اسهال شده است و دیگر امیدی به وی نیست.
چند روزی به همین منوال گذشت و جوجه کاملا سرحال و اسهال بود که خود عجیب به نظر می رسید. با دوست کودن و دامپزشکم مشورتی داشتم و وی اظهار داشت که جوجه اسهال نیست. به دلیل فرایند تخم گذاری کولنش گشاد شده و با دردسر کمتری می ریند! خلاصه... بعد از مدت ها من موضوع قابل توجهی برای فکر کردن پیدا کرده بودم پس به بررسی فرایند تخم گذاری پرندگان آن هم بدون حضور یک نر بالغ پرداختم و همین موضوع بود که به یک کشف تاریخی انجامید.
علت تخم گذاری جوجه ام صرفا رسیدن وی به سن بلوغ جوجگان بوده و حالت پریود دارد. مسئله ی بعدی شل و ولی جوجه بود. هیچ بیماریی نداشت و مانند گاو می خورد ولی دیگر نمی پرید یا نمی دوید. می خورد و می خوابید و هر چند روز یک بار تخمی ول می داد. بله! از زمانی که ماتحتش گشاد شده بود دیگر علاقه ای به ورجه وورجه نداشت و من از تمام این فرایند نتیجه گرفتم که اصطلاح "ماتحت گشاد" چنین ریشه ی پیچیده و ظریفی دارد، یحتمل. و خطوط قبل تنها مقدمه ای بود بر اصل مطلب تا مطمعن شوم همگی جهانبینی یکسانی نسبت به اصطلاح ماتحت گشاد داریم.
ماجرا این است که ما ملت گشادی هستیم... گــــــــــــــــــــــــــشاد. عرض می کنم "ما" چرا که من در این مملکت رشد کرده ام و از سایر نقاط جهان بی اطلاع هستم... الا ای حال ما ملت گشادی هستیم. به نظر مبارکتان اینجانب در حال حاضر مشغول توهین کردن به خون پاک آریایی هستم آیا؟! البته ما کنفرانسی در جی پلاس تحت عنوان "حماسه ی آلت آریایی" داشتیم که حوصله ندارم مشروحش را حتی به اطلاعتان برسانم منتها اگر احساس می کنید که در حال توهین به خون پاک آریایی هستم... خب، به کفشم. عرض میکردم؛ ما ملت گشادی هستیم چرا که هی همه چیز را تقصیر دولت و شوکت و تاریخ و اجنبی ها می اندازیم و انگشت اشاره را به همه سمت می گیریم غیر همان سمتی که خَرمان است.
هر سال اخبار در این فصل، خبرهایی مبنی بر آب گرفتگی بسیاری از شهر ها و راه افتادن سیل را مخابره می کند و در کنارش مردمی را می بینید که با حالات ننه من غریبم و چس ناله وار خانه های ویران شده اشان را نمایش می دهند و تقصیر را به گردن مسئولین شهر می اندازند. بیایید صادق باشیم، ایران کی توانسته خود را مدیریت کند که این بار دوم باشد؟ مگر بغیر از این است که در این کشور مدام تاریخ تکرار شده و گند روی گند تل انبار؟! پس مشکل از کجاست؟
یک مثال ساده طرح می کنم. فردی مقداری پول به یک شرکت ساختمانی می دهد تا در زمینی خاص، خانه ای شکیل را برایش احداث کنند. با یک فرش و قابلمه راهی زمین مذکور میشود و منتظر می نشیند تا خانه اش احداث شود. مدتی می گذرد و خبری از کارکنان شرکت ساختمانی نمی شد تا اینکه رهگذری به او اطلاع می دهد که کلاه گشادی سرتان رفته و پولهایتان هاپولی شده است. واکنش یک انسان صرفا کودن ترک آن زمین به مقصد بنگاهی دیگر است. واکنش یک انسان "گشاد" تکان نخوردن از سر جا و امیدوار بودن به شرکت ساختمانی قبلی تحت هر شرایطی است و واکنش یک انسانِ آدم! دست به کار شدن برای ساختن یک سقف مناسب در همان زمین، تا اطلاع ثانویست.
بر میگردیم سر آب گرفتگی شهرها در فصل های بارانی. کشور ما فلات نیست. شهرهای ما حتی اگر فاقد سیستم فاضلاب صحیح هستند، جوب های فضا پر کنی دارند. 80% آب گرفتگی های معابر در فصل های باران زا به دلیل مسدود شدن جوب ها توسط آتوآشغال است و ملت گشاد وظیفه ی شهرداری می دانند آشغال زداییشان را؛ درست مانند انسان گشاد مثال قبل که وظیفه ی شرکت ساختمانی می دانست خانه سازی را اما حقیقت این است که اگر شهرداری واقعا کارش را درست انجام می داد که هر ساله آب خانه هایتان را برنمی داشت برادر من!! حالا که انها وظیفه ی خود را درست انجام نمی دهند تو باید بنشینی و امیدوار باشی که باران نبارد یا خانه ات را سیل نبرد؟! با کدام منطق چنین نتیجه ای گرفتی؟ چه میشود اگه بخاطر خانه و زندگی خودت هم که شده یک بیل برداری و جوب را باز کنی؟ چه کسی سود بیشتری در این کار می برد؟ جوب ندارد محلیتان؟ خب جوب حفر کنید! راه حل پیدا کنید. نشسته اید منتظر شرکت ساختمانیی که فقط دفترش احداث شده و هیچ نیست؟!
نمونه ی دیگری که همگی از آن هم مطلع هستیم برخی مشکلات روستاهای کشور است. زمانی آب و برق و گاز نداشتند و واقعا هم باید رسیدگی میشد منتها بعضا تصاویری از برخی روستاها مخابره میشود که در آن والدین چسناله کنی رو به دوربین اظهار می کنند که کودکانمان در چادر درس می خوانند و اینجا مدرسه نیست. سوالی که برای من نوعی ایجاد میشود این است که سایر خانه های آن روستا مگر نه اینکه با خشت و گل ساخته شده اند؟! آیا شما مهندس معمار دارید؟! آیا واقعا اینقدر سخت بود ساختن یک آلونک خشت و گلی برای تحصیل کودکانتان یا اینکه صرفا گشادید و تصور می کنید شرکت ساختمانی در قبال شما احساس مسئولیت می کند؟! مدرسه چیست به جز یک چهاردیواری که معلم و دانش آموزان را از محیط خارجی جدا میکند؟! میز و صندلی ها را هم که می توانستید با چوب بسازید!
گشادیم هموطن؛ گـــــــــــــــــــــــــــــــــشــــــــــــــــــــــــاد. حتی برای گرفتن حق خود هم گشادیم و منتظر می نشینیم که مسئولین خود احساس مسئولیت کنند. گشادیم و معنی اصلاحات را درک نمی کنیم... گشادیم و حتی بعضا بابت گرفتن چیزهایی که به خودمان تعلق دارد هم به التماس متوسل میشویم. گشادیم که از سرو کولمان با نیش باز بالا می روند. گشادیم و می ترسیم فشاری بیش از حد تحملات را متحمل شویم بابت اعتراض جدی به بسیاری از مسائل( که خری اگه فکر کنی منظورم انقلابه!). گشادیم آن هم از نوع فرهنگی... گشادیم از نوع تاریخی. گشادیم... نه به علت تخم گذاری البته!
پ.ن: کسی یادش میاد آخرین باری که من اینجا از این متنها نوشته بودم کی بوده؟!
پ.ن: حتی خیلی وقت بود که با اختلاف سه روز، آپ نکرده بودم.
پ.ن: ما کسایی بودیم که نمی خواستیم زندگی نرمالی داشته باشیم. حالا هم کسی مقصر نیست. کاریشم نمیشه کرد. گندیه که زده شده!
پ.ن: البته این کشور زادگاه کسانی مثل نسرین ستوده هم هست؛ حواستون باشه!
پ.ن: این پست صرفا جهت معرفی فاز "نصیحت، من خفنم... من تهشم!"بود...